درمیخانه به روی همه باز است هنوز
سینه سوخته در سوز وگداز است هنوز
بی نیازی است در این مستی وبیهوشی عشق
در هستی زدن از روی نیاز است هنوز
چاره از دوری دلبر نبود، لب بر بند
که غلام در او بنده نواز است هنوز
راز مگشای،مگر در بر مست رخ یار
که دراین مرحله، او محرم راز است هنوز
دست بردارز سوداگری وبوالهوسی
دست عشاق سوی دوست دراز است هنوز
نرسد دست من سوخته بردامن یار
چه توان کرد که در عشوه وناز است هنوز
ای نسیم سحری گر سر کویش گذری
عطر برگیر که اوغالیه ساز است هنوز
امام خمینی(ره)